trustدیکشنری انگلیسی به فارسیاعتماد، اطمینان، اعتبار، امانت، توکل، ایمان، اعتقاد، مسئولیت، ودیعه، ائتلاف، امید، قرض، اتحادیه شرکتها، اعتماد داشتن
trussدیکشنری انگلیسی به فارسیخرپا، خوشه، کوک زن، شکم بند، بقچه، فتق بند، بستن، خوشه کردن، چوب بست زدن، بسیخ کشیدن، جفت کردن، گره زدن، دسته کردن، بهم بستن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن
trussدیکشنری انگلیسی به فارسیخرپا، خوشه، کوک زن، شکم بند، بقچه، فتق بند، بستن، خوشه کردن، چوب بست زدن، بسیخ کشیدن، جفت کردن، گره زدن، دسته کردن، بهم بستن، بادبان را جمع کردن، بار سفر بستن
خرپاtrussواژههای مصوب فرهنگستانقابی فولادی یا چوبی یا بتنی یا از آلیاژهای سبک که از عضوهای کششی و فشاری تشکیل شده است
خرپاtrussواژههای مصوب فرهنگستانقابی فولادی یا چوبی یا بتنی یا از آلیاژهای سبک که از عضوهای کششی و فشاری تشکیل شده است