turned outدیکشنری انگلیسی به فارسیمشخص شد، با کلید خاموش کردن، تولید کردن، وارونه کردن، از کار درامدن، بنتیجه مطلوبی رسیدن
زینچۀ یکسرخمturned-up tie plateواژههای مصوب فرهنگستانزینچۀ فلزی ریلبند که یک سر آن با چکشکاری خم شده است
turned outدیکشنری انگلیسی به فارسیمشخص شد، با کلید خاموش کردن، تولید کردن، وارونه کردن، از کار درامدن، بنتیجه مطلوبی رسیدن
زینچۀ یکسرخمturned-up tie plateواژههای مصوب فرهنگستانزینچۀ فلزی ریلبند که یک سر آن با چکشکاری خم شده است
متناسبدیکشنری فارسی به انگلیسیclean, commensurate, corresponding, just, pro rata, proportional, well-turned
turned outدیکشنری انگلیسی به فارسیمشخص شد، با کلید خاموش کردن، تولید کردن، وارونه کردن، از کار درامدن، بنتیجه مطلوبی رسیدن