پودرلغتنامه دهخداپودر. (فرانسوی ، اِ) بمعنی غبار و گرد، و در تداول فارسیان گرد سپیدی که زنان بجای سپیدآب بکار برند.
حوذیلغتنامه دهخداحوذی . [ ذی ی ] (ع ص ) نیک راننده ٔ برانگیزنده بر رفتن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
گودرلغتنامه دهخداگودر. [ دِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش راین شهرستان بم واقع در 24 هزارگزی شمال باختری راین و 27 هزارگزی باختر شوسه ٔ بم به کرمان . سکنه ٔ آن 35 تن است . (از فرهنگ جغرافیایی