عنقودلغتنامه دهخداعنقود. [ ع َ ] (ع اِ) عنقود من نحل ؛ عسل . || (ص ) زن پرحرف ومورد توجه . امراءة صائرة خصلة و عنقود. (از دزی ).
عنقودلغتنامه دهخداعنقود. [ ع ُ ] (ع اِ) خوشه ٔ انگور و پیلو و بطم و مانند آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آنچه از دانه ٔ انگور و یا اراک و یا بطم و از قبیل آنها، بر یک شاخه گرد آمده و متراکم باشند. (از اقرب الموارد). عِنقاد. رجوع به عنقاد شود. ج ، عَناقید. (اقرب الموارد) (منتهی
دست و پا چلفتیدیکشنری فارسی به انگلیسیawkward, clumsy, coltish, fumbler, gauche, gawky, goofy, lumpy, maladroit, uncoordinated, uncouth
ناهنجاردیکشنری فارسی به انگلیسیabrasive, cacophonous, clumsy, different, gamy, irregular, off-key, reprehensible, uncouth, unnatural