undertakingدیکشنری انگلیسی به فارسیتعهد، جواب گو، کارگیر، مقاطعه کار کفن ودفن، کسیکه طرح یاکاری را بعهده میگیرد، متعهد، متقبل، مسئول
تعهددیکشنری فارسی به انگلیسیbonds, commitment, engagement, guarantee, obligation, promise, seal, sponsorship, troth, undertaking
undertakingsدیکشنری انگلیسی به فارسیتعهدات، جواب گو، کارگیر، مقاطعه کار کفن ودفن، کسیکه طرح یاکاری را بعهده میگیرد