unitesدیکشنری انگلیسی به فارسیمتحد می شود، متحد کردن، یکی کردن، بهم پیوستن، متفق کردن، وصلت دادن، ترکیب کردن
وحدت زمانunity of timeواژههای مصوب فرهنگستانیکی از وحدتهای سهگانۀ نظام نمایش ارسطویی که براساس آن زمان اجرای نمایش به یک روز یا دو تا سه ساعت محدود میشود
وحدت کنشunity of actionواژههای مصوب فرهنگستانیکی از وحدتهای سهگانۀ نظام نمایش ارسطویی که براساس آن کنش نمایش بر پایۀ یک پِیرنگ مشخص پیریزی میشود