invertدیکشنری انگلیسی به فارسیچرخش، برگشتگی، برگردانی، سوء تعبیر، انحراف، قلب عبارت، معکوس کردن، بالعکس کردن
unworthiestدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر قابل اعتماد، نالایق، مهمل، نا زیبا، نا شایسته، نا زیبنده، نامستحق
unworthiestدیکشنری انگلیسی به فارسیغیر قابل اعتماد، نالایق، مهمل، نا زیبا، نا شایسته، نا زیبنده، نامستحق