گوهینلغتنامه دهخداگوهین . (اِ) خندق . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). آبراهه . (آنندراج ). مجرا. (ناظم الاطباء). || گودال . (ناظم الاطباء) (فرهنگ شعوری ).
وحنلغتنامه دهخداوحن . [ وَ ح َ ] (ع مص ) گل اندودن . (منتهی الارب ). گل اندود کردن . (ناظم الاطباء).
وعنلغتنامه دهخداوعن . [ وَ ] (ع اِ) وَعْنة. زمین درشت سخت ، یا سپیدی زمین که چیزی نرویاند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نشان خاک توده ٔ خانه ٔ مور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خطوط کوه شبیه ریگهای دراز با اندک خاک . (منتهی الارب ). || پناه جای . (منتهی الارب ) (آنندراج )(اق
وهنلغتنامه دهخداوهن . [ وَ ] (ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن . (منتهی الارب ). سستی کردن در کار و سست گردیدن در بدن . (اقرب الموارد). سست شدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || سست گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد). لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب )
وهنلغتنامه دهخداوهن . [ وَ هََ ] (ع مص ) سستی کردن در کار و سست گردیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). سست شدن . || سست گردانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). لازم و متعدی استعمال شود. (منتهی الارب ).
خوراکدیکشنری فارسی به انگلیسیcourse, aliment, comestible, diet, edibles, fare, food, meal, meat, mess, nourishment, nurture, nutriment, nutrition, pabulum, plate, purveyance, rations, refreshments, repast, sustenance, viand