vigilanceدیکشنری انگلیسی به فارسیهوشیاری، مراقبت، احتیاط، امادگی، مواظبت، شب زنده داری، کشیک، چالاکی، گوش بزنگی، بیخوابی
آژیرهvigilance deviceواژههای مصوب فرهنگستاندکمهای که لوکوموتیوران باید در فواصل زمانی معین، مثلاً در هنگام عبور از کنار علامت هشدار، فشار دهد، در غیر این صورت، ترمز خودبهخود به کار میافتد
vigilanceدیکشنری انگلیسی به فارسیهوشیاری، مراقبت، احتیاط، امادگی، مواظبت، شب زنده داری، کشیک، چالاکی، گوش بزنگی، بیخوابی
vigilanceدیکشنری انگلیسی به فارسیهوشیاری، مراقبت، احتیاط، امادگی، مواظبت، شب زنده داری، کشیک، چالاکی، گوش بزنگی، بیخوابی
دارودیدبانیpharmacovigilanceواژههای مصوب فرهنگستانپایش کیفیت و ایمنی مصرف داروها و عوارض احتمالی آنها ازطریق جمعآوری و تحلیل دادههای مربوط به واکنش بیماران