violenceدیکشنری انگلیسی به فارسیخشونت، شدت، زور، ستم، بی حرمتی، تندی، سختی، چیرگی، جبر، ستیز، فشار، بیدادگری، اشتلم
خشونت جنسیتیgender-based violence, GBV, violence agents of womenواژههای مصوب فرهنگستانخشونت علیه زنان بر مبنای موقعیت فرودست آنان در جامعه
خشونت جنسیتیgender-based violence, GBV, violence agents of womenواژههای مصوب فرهنگستانخشونت علیه زنان بر مبنای موقعیت فرودست آنان در جامعه
ستهمیدیکشنری فارسی به انگلیسیintensity, intensiveness, paroxysm, rigor, rigour, severity, strength, teeth, vigor, vigour, violence
حدتدیکشنری فارسی به انگلیسیdead, extreme, extremeness, extremity, ferocity, mordancy, oomph, severeness, stringency, tyranny, violence
جُرم خشنviolent crime, crime of violenceواژههای مصوب فرهنگستاندر جرمشناسی، جرایمی از قبیل قتل و تجاوز و سرقت به عنف و آزار جسمانی