borderدیکشنری انگلیسی به فارسیمرز، حاشیه، سرحد، لبه، خط مرزی، کناره، حد، سامان، خط سرحدی، حاشیه گذاشتن، محدود کردن، لبه گذاشتن، سجاف کردن، مجاور بودن
کارگزار فرستfreight forwarderواژههای مصوب فرهنگستانفرد یا شرکتی که به نیابت از فرستنده اموری مانند ترخیص کالا و ذخیرۀ جا را بر عهده میگیرد