به موقع، بموقع، بجا، بمورد، بهنگام، در وقت مناسب
خوب به موقع، بموقع، بجا، بمورد، بهنگام، در وقت مناسب
لایحه زمان، سفته مدت دار، برنامه حرکت قطار
زمان بندی شده، وقت معین کردن، متقارن ساختن، مرور زمان را ثبت کردن
بدبختی، بی موقع، نا بهنگام
پرتقال، فراوان بودن، بارور بودن، زاییدن
fitly, well-timed
apropos, apposite, felicitous, pointed, seasonable, well-timed
fit, happy, pat, seasonable, timely, up-to-date, well-timed