پوی پویلغتنامه دهخداپوی پوی . (ق مرکب ) مبالغه در آمدن و رفتن یعنی تند تند و دوان دوان . (آنندراج ) : بره گیو را دید پژمرده روی همی آمد آسیمه و پوی پوی . فردوسی .نبد راه بر کوه از هیچ روی بگشتم بسی گرد او پوی پوی . <p class="a
وی ویلغتنامه دهخداوی وی . [ وُ وُ ] (صوت ) در تداول کلمه ٔ دال بر تعجب است و حیرت . (فرهنگ فارسی معین ) : به حیرت گفت زال مولع زرکه وی وی جان مادر! جان مادر!نزاری .
درختزارwood/ woodsواژههای مصوب فرهنگستانمجموعهای طبیعی از درختان که در مقایسه با جنگل درختانی کوتاهتر و پراکندهتر داشته باشد
رسیدهچوبadult wood, mature wood, outer woodواژههای مصوب فرهنگستانهمۀ بافت چوبی بیرون هستۀ جوانچوب که در آن یاختهها ازنظر ابعاد و ساختار کاملاً تکامل یافتهاند
چوب ترgreen wood, fresh wood, damp woodواژههای مصوب فرهنگستانچوب درخت زنده یا درختی که تازه قطع شده و هنوز رطوبت خود را از دست نداده است
جوانچوبjuvenile wood, core wood, immature wood, juvenile core, pith woodواژههای مصوب فرهنگستانهستۀ داخلی بافت چوبی اطراف مغزه (pith) که در آن یاختهها ازنظر ابعاد یا ساختار به حد نهایی تکامل خود نرسیدهاند