yokeدیکشنری انگلیسی به فارسییوغ، اسارت، محتویات نطفه، بندگی عبودیت، در زیر یوغ اوردن، جفت کردن، وصل کردن
حقیلغتنامه دهخداحقی . [ ] (اِ) نوعی جامه : و ارمک سزای حقی وسقرلاط از ابریسک و کمای خطائی . (نظام قاری ص 152).