zero hourدیکشنری انگلیسی به فارسیصفر ساعت، لحظه شروع ازمایشات سخت، لحظه بحرانی، هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
بازی سرجمعصفرzero-sum game, zero-sumواژههای مصوب فرهنگستانیکی از وضعیتهای متصور در نظریۀ بازی که در آن کسب امتیاز از سوی یکی از دو طرف الزاماً به معنای از دست رفتن امتیاز طرف دیگر است
وزن بدون سوختzero fuel weight, actual zero fuel weightواژههای مصوب فرهنگستانحداکثر وزن هواگَرد در هنگام برخاستن بدون احتساب وزن سوخت قابلمصرف
راستپنجگیzero toeواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن دو تایر نصبشده بر یک محور کاملاً با یکدیگر موازی هستند
اشتقاق صفرzero derivationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی در واژهسازی که ازطریق آن بدون تغییر عناصر زنجیری یک واژه، واژهای جدید با مقولۀ نحوی جدید ساخته میشود
zeroدیکشنری انگلیسی به فارسیصفر، عدد صفر، هیچ، علامت صفر، مبداء، محل شروع، نقطه گذاری کردن، روی صفر میزان کردن
zeroدیکشنری انگلیسی به فارسیصفر، عدد صفر، هیچ، علامت صفر، مبداء، محل شروع، نقطه گذاری کردن، روی صفر میزان کردن