تلمبۀ زیرآبیsubmersible pumpواژههای مصوب فرهنگستانتلمبهای که همراه با موتور برقی خود درون محفظۀ آببندیشدهای قرار دارد و میتواند در زیر آب کار کند
آسیابفرهنگ فارسی معین[ په . ] (اِمر.) آسی که با نیروی آب کار می کند. ؛ ~به نوبت کنایه از لزوم رعایت کردن نوبت .
صبوحی ساختنلغتنامه دهخداصبوحی ساختن . [ ص َ ت َ ] (مص مرکب ) صبوحی خوردن . صبوحی ساز کردن : صبوحی ساز خاقانی و کار آب کن یعنی که آب کار بازارم چنان آمد که من خواهم .خاقانی .
شعله بارلغتنامه دهخداشعله بار. [ ش ُ ل َ / ل ِ ] (نف مرکب ) شعله بارنده . افشاننده ٔ آتش پاره مانند باران . (ناظم الاطباء). شعله افشان . (فرهنگ فارسی معین ) : در جوف آب کار عتابت اگر کندگردد بسان پنجه ٔ خود شعله بار دست . <p cl
عشوه خوردنلغتنامه دهخداعشوه خوردن . [ ع ِش ْ وَ / وِ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) فریب خوردن .گول خوردن : حمدونه این عشوه ها چون شکر بخورد و بر آب کار سوی ماهی رفت . (سندبادنامه ص