استیرادلغتنامه دهخدااستیراد. [ اِ ] (ع مص ) آمدن به آب و جز آن . || حاضر آمدن بر آبخورد. (منتهی الارب ). حاضر آمدن به مورد. || حاضر کردن . (تاج المصادر بیهقی ). فروآوردن . || بسوی آب آوردن .
منزلگاهفرهنگ فارسی عمید۱. جای فرود آمدن.۲. جایی که مسافران در آن فرود آیند؛ کاروانسرا.⟨ منزلگاه کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] اقامت کردن: ◻︎ هرکجا دیدی آبخورد و گیاه / کردی آنجا دوهفته منزلگاه (نظامی۴: ۶۹۰).
صحرانوردلغتنامه دهخداصحرانورد. [ ص َ ن َ وَ ] (نف مرکب ) بیابان نورد. تندرو. تیزتک : صحرانوردی ، کوه پیکری ، زمین هیکلی ، ابررفتاری (اسب ). (سندبادنامه ص 251).هم از تازی اسبان صحرانوردهم از تیغ چون آب زهرآبخورد. <p class="autho
خبردار کردنلغتنامه دهخداخبردار کردن . [ خ َ ب َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آگاهی دادن . اطلاع دادن . (از ناظم الاطباء) : وگر دانم که عاجز گشتم از کارکنم باری شهنشه را خبردار. نظامی .زی پدرش رفت و خبر دار کردتا پدرش چاره ٔ آن کار کرد. <p