آتللغتنامه دهخداآتل . [ ت ِ ] (اِخ ) نام رودیست بس بزرگ که از کوههای آس و بلغار خیزد و بدریای خزر ریزد. گویند که از آن رود بزرگتر در جهان نیست چنانکه بیش از هفتاد نهر از آن جداشود، اسب از هیچیک به آسانی گذر نیابد : گر سوی قندز مژگان نرسد آتل اشک ره قندز سوی آت
خوستatollواژههای مصوب فرهنگستانآبسنگهای مرجانی حلقوی که بر روی برجستگیهای آتشفشانی در آبهای آزاد گرم رشد میکنند و غالباً در میان خود کولاب (lagoon) ایجاد میکنند
حثیللغتنامه دهخداحثیل . [ ح ِ ی َ ] (ع ص ) کوتاه بالا. || (اِ) نوعی از درخت کوهی . ج ، حثائل . || مرد کاهل . || کودک بدخوار تبه حال . (منتهی الارب ).
حتللغتنامه دهخداحتل . [ح َ / ح ِ ] (ع اِ) عطا. || بلایه از هر چیزی . || مانند. همتا. حاتل . (منتهی الارب ).
آتلانتیدلغتنامه دهخداآتلانتید. (اِخ ) در اساطیر قدما نام برّی واقع در محلی که اکنون دریای آتلانتیک واقع است .
آتلیهفرهنگ فارسی معین(تُ یِّ) [ فر. ] ( اِ.) 1 - کارگاه هنری که در آن چند هنرجو زیر نظر استاد به کار مشغولند. 2 - جایی که در آن فعالیت هنری انجام می شود.
آتلانتیدلغتنامه دهخداآتلانتید. (اِخ ) در اساطیر قدما نام برّی واقع در محلی که اکنون دریای آتلانتیک واقع است .