آدخلغتنامه دهخداآدخ . [ دَ ] (ص ) خوب . نغز. نیکو. میمون . مسعود. خجسته . مبارک . دَخ : روز تو هرگز بایمان سعد و میمون کی شودچون تو بر ابلیس ملعون خویشتن مفتون کنی گر بشارستان علم اندر، بگیری خانه ای روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی . <p class
آدخفرهنگ فارسی عمید۱. خوب؛ نیکو؛ نغز.۲. خجسته؛ میمون: ◻︎ گر به شارستان علم اندر بگیری خانهای / روز خویش امروز و فردا آدخ و میمون کنی (ناصرخسرو۱: ۴۴۸ حاشیه).
هیدخلغتنامه دهخداهیدخ . [ هََ / هَ ِ دَ ] (اِ) اسب تند و تیز و جهنده است و به عربی طمر خوانند و بجای خاء جیم هم آمده است . (برهان ) (شعوری ) (آنندراج ). اسبی نیک جنگی . (نسخه ای از اسدی ). هی به معنی اسب و دخ به معنی خوب . (آنندراج ) (انجمن آرا). اسب نوزین .