آرنگلغتنامه دهخداآرنگ . [ رَ ] (اِ) آرنج . مرفق . آرج . وارن : گر بعهد تو ظلم یازد چنگ باد دستش بریده از آرنگ . منصور شیرازی . || رنج . اذیت . آزار : گشته ترا مسلم شوق و نشاط و اقبال بوده نصیب دشمن آ
ارنگلغتنامه دهخداارنگ . [ اَ رَ ] (اِخ ) (رودِ ...) در اوستا ((رَنگها)) اسم رودی است با آنکه مکرراً در اوستا از آن اسم برده شده است و در کتب پهلوی غالباً به آن برمیخوریم باز تعیین محل آن مشکل و بطور حتم نمیدانیم که کدام از رودهای معروف حالیه در قدیم چنین نامیده میشده است . بواسطه ٔ قاصر بودن
هرنگلغتنامه دهخداهرنگ . [ هَِ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار واقع در 13 هزارگزی جنوب خاوری بستک و کنار راه شوسه ٔ بستک به لنگه . جلگه ای است گرمسیر و دارای 1644 تن سکنه . از چاه مشروب میشود. محصول ع
پارنیلغتنامه دهخداپارنی . (اِخ ) اواریست دزیره دُ. شاعر فرانسوی . مولد بسال 1753م .1166/ هَ . ق . در بوربن و وفات در سنه ٔ 1814م .1299/ هَ . ق . وی اشعاری دلک
anxietiesدیکشنری انگلیسی به فارسیاضطراب، نگرانی، تشویش، دلواپسی، اشتیاق، اندیشه، غم، ارنگ، تمایل، خوف
آورندلغتنامه دهخداآورند. [ رَ ] (اِ) اورند. اروند. مکر و فریب و حیله . آرنگ . رجوع به اَورند و اروند شود.
سبزآرنگلغتنامه دهخداسبزآرنگ . [ س َ رَ ] (اِ مرکب ) نام لحنی است از مصنفات باربد. شیخ عطار در صفت غلام خوش صوت گفته : چو سبزآرنگ بر میداشت آوازبقولش مرغ کرد آهنگ پروازچو بود آواز سبزآرنگ گلزارشد آخر سبزه در سبزه پدیدار. (از آنندراج ).