آریغلغتنامه دهخداآریغ. (اِ) کراهت و کینه یا نفرتی که از قول یا فعل کسی در دل گیرند. دل سردی : آه از غم آن نگار بدمهرکآریغ ز من بدل گرفته . خسروانی .آزیغ را نیز بمعانی مذکوره در فرهنگها ضبط کرده اند و ظاهراً یکی تصحیف دیگریست .
آریغفرهنگ فارسی عمید۱. دلسردی.۲. کینه و عداوتی که از کسی در دل کس دیگر پیدا شود؛ نفرت: ◻︎ آه از غم آن نگار بدمهر / کآریغ ز من به دل گرفته (خسروانی: شاعران بیدیوان: ۱۲۰ حاشیه).
آریغدیکشنری فارسی به انگلیسیdetestation, disgust, distaste, execration, hatred, odium, repugnance, repulsion, venom
پردیس بدن انسان،پارک بدن انسان، پردیس بدن، پارک بدنhuman parkواژههای مصوب فرهنگستانپارکی که در آن کودکان و والدین آنها با بدن انسان و اندامهای بدن بهصورت سهبعدی آشنا میشوند
تاش آریغیلغتنامه دهخداتاش آریغی . (اِخ ) منزلی در چهارفرسخی شهر سبز. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 403 شود.
دریاچه ٔ اریغلغتنامه دهخدادریاچه ٔ اریغ. [ دَرْ چ َ / چ ِ ی ِ اَرْ ی َ ] (اِخ ) بحیره ٔ اریغ، دنباله ٔ دریای مغرب . رجوع به بحیره ٔ اریغ در ردیف خود شود.
آزیغلغتنامه دهخداآزیغ. (اِ) تنفر و نفرتی که از اقوال و افعال کسی در ظاهر و باطن بهم رسد. (برهان ). کراهت . آریغ را هم به این معنی آورده اند، و البته آریغ با راء مهمله صحیح است (فارسی باستانی : اَریکا).
ازیغلغتنامه دهخداازیغ. [ اَ ] (اِ) نفرت و کینه . (غیاث از لطائف و رشیدی ). دل سردی : از دروغ توست جانم در ازیغاز جفای توست ریشم پرستیم . ناصرخسرو.و صحیح آن اریغ و آریغ است . و رجوع به آزیغ شود.
دلسردیلغتنامه دهخدادلسردی . [ دِ س َ ] (حامص مرکب ) حالت دل سرد. دل سرد بودن . یأس . نومیدی . ناامیدی . آریغ. || بی شوقی . بی رغبتی . افسردگی . رجوع به دلسرد شود.