آزادمیوهلغتنامه دهخداآزادمیوه .[ وَ / وِ ] (اِ مرکب ) حلوا و نقلی باشد که از قند یا عسل و مغز بادام و نخود و پسته و فندق مقشر و خلال کرده کنند و آن را شکر بادام نیز گویند : کعب الغزال دارد از بوی مشک سهمی آزادمیوه دارد از قند سوده
آزادماهیلغتنامه دهخداآزادماهی . (اِ مرکب ) اَزادماهی . قسمی ماهی بزرگ و لذیذ و در دریای خزر بسیار باشد. و رجوع به اَزادماهی شود.
ازادماهیلغتنامه دهخداازادماهی . [ اَ ] (اِ مرکب ) آزادماهی . بزرگترین نوع ماهی فلس دار است که در دریای خزر باشد. روی بدن نوع تابستانی آن نقطه های سیاه دیده میشود. گوشت آن بسیار لذیذ است . درازای وی از یک گز تا یک گز و نیم و وزن آن بین سه تا بیست وشش کیلو باشد. (مجموعه ٔ انجمن ایرانشناسی شماره ٔ <
شکرباداملغتنامه دهخداشکربادام . [ ش َ ک َ ] (اِ مرکب ) زردآلوی خشک کرده ٔ هسته برآورده که مغز بادام در میان آن گذاشته باشند. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (برهان ). آزادمیوه . (یادداشت مؤلف ). || بادام خشک شده . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || بادام قندی . (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). ||