آزادکردلغتنامه دهخداآزادکرد. [ ک َ ] (ن مف مرکب ) آزادکرده . آزادشده . عتیق . معتق . محرّر. مولی : همه گفتند ما فرمان توکنیم و بنده و آزادکرد تو باشیم . (تاریخ سیستان ).من آزاد آزادکردان اویم که بنده ست چو من هزاران هزارش .ناصرخسرو.
آزادکردفرهنگ فارسی عمیدآزادکرده؛ آزادشده: ◻︎ من آزاد آزادکردان اویم / که بندهست چون من هزاران هزارش (ناصرخسرو: ۳۳۷).
دهقانیلغتنامه دهخدادهقانی . [ دِ ] (حامص ) دهقان بودن . ایرانی نژاد وخداوند آب و ملک بودن . || زراعت و فلاحت و کشاورزی . (ناظم الاطباء). زراعت کردن . (آنندراج ). صفت و شغل دهقان . داشتن ده و مزرعه و باغ و آبادی . (از یادداشت مؤلف ) : اندرین تنگی بی راحت بنشسته خ