آسیبلغتنامه دهخداآسیب . (اِ) زخم . کوب . ضرب : به آسیب پا و بزانو و دست همی مردم افکند چون پیل مست . عنصری . || صدمه . کوس . کوست . عیب و نقص یا شکستگی که از زخم و ضرب پیدا آید : همان گرد بررفت مانند دود
آسیبفرهنگ فارسی عمید۱. هر عیب، نقص، یا جراحت که به سبب عاملی مانند ضربه ایجاد میشود؛ صدمه.۲. تماس؛ سایش.
آسیبدیکشنری فارسی به انگلیسیblight, damage, dent, disadvantage, disservice, harm, hurt, ill, impairment, injury, mischief, patho-, prejudice, punishment, suffering, violence
آسیبفرهنگ مترادف و متضاد۱. آفت، بلا ۲. آزار، خدشه، زخم، صدمه، ضرب، گزند، لطمه ۳. عیب، نقص ۴. خسارت، خسران، زیان، ضرر
ایستاپشتة هوادهیشدهaerated static pile, ASPواژههای مصوب فرهنگستاننـوعی روش هوادهی واداشته (forced aeration) در فرایند پوسش که در آن از طریق لولههای مشبک واقع در زیر پشته، با یک دمنده، هوا را از درون پشته عبور میدهند
آسیبیلغتنامه دهخداآسیبی . (ص نسبی ) ذوجِنّه . پری زده . دیودیده . پری گرفته . دیوگرفته . دیوزده .سایه دار. سایه زده . دیودار. کوهه گرفته . بیوقتی شده .
آسیبپذیریvulnerabilityواژههای مصوب فرهنگستانضعف در طراحی و راهاندازی و عملکرد مدیریت یک سامانه که باعث نقض خطِمشی امنیتی آن سامانه شود
آسیبتابdamage tolerantواژههای مصوب فرهنگستانویژگی هرنوع سازۀ پروازی که پس از بروز خرابی همچنان میتواند فشارهای معمول را تحمل کند
آسیبرسانallelopathicواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گیاهی که با ترشح موادی خاص از ریشۀ خود مانع رشد گیاهان دیگر شود * این معادل با اندکی مسامحه به جای "دگرآسیبرسان" اختیار شده است.
آسیبیلغتنامه دهخداآسیبی . (ص نسبی ) ذوجِنّه . پری زده . دیودیده . پری گرفته . دیوگرفته . دیوزده .سایه دار. سایه زده . دیودار. کوهه گرفته . بیوقتی شده .
آسیب و شیبلغتنامه دهخداآسیب و شیب . [ ب ُ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) دلواپسی . اضطراب . تشویش . رنج . تعب : بلشکرگه خویش بازآمدندبرِ پهلوانان فراز آمدندهمه شب بخواب اندر آسیب و شیب ز پیکارشان دل شده ناشکیب . فردوسی .چنین است گیتی پر
آسیبپذیریvulnerabilityواژههای مصوب فرهنگستانضعف در طراحی و راهاندازی و عملکرد مدیریت یک سامانه که باعث نقض خطِمشی امنیتی آن سامانه شود
دگرآسیبamensalواژههای مصوب فرهنگستانویژگی گونهای که در دگرآسیبی تأثیر نمیپذیرد، اما به گونة دیگر آسیب میرساند
تنآسیبsomatopathyواژههای مصوب فرهنگستانبیماری و نارسایی مربوط به تن، در تقابل با بیماری و نارسایی مربوط به روان
زود آسیبدیکشنری فارسی به انگلیسیfragile, slight, spoiler, tender, delicate, frail, sensitive, testy, thin-skinned