آشکارالغتنامه دهخداآشکارا. [ ش ْ / ش ِ ] (ص ، ق ، اِ) بی پرده . صریح : یکی بانگ برزد [ پلاشان ] به بیژن بلندمنم گفت شیراوژن دیوبندبگوآشکارا که نام تو چیست که اختر همی بر تو خواهد گریست . فردوسی .
آشکارادیکشنری فارسی به انگلیسیaboveboard, barely, broad daylight, clearly, conspicuously, demonstrable, expressly, manifestly, nakedly, observably, obviously, openly, outright, overt, overtly, patently, publicly, self-evidently
آشکارافرهنگ مترادف و متضادآشکار، افشا، بیپرده، بین، پدیدار، پیدا، جلوت، جهراً، صریح، ظاهر، علانیه، علنا، علنی، علیالظاهر، فاش، مرئی، مشهود، معلوم، مکشوف، واضح، هویدا ≠ پوشیده، درخفا، مخفی، مستور، ناآشکارا، نهانی، نهفته
اسکارپالغتنامه دهخدااسکارپا. [ اِ ](اِخ ) آنتونیو. دستکار (جرّاح ) و عالم تشریح ایتالیائی . (1747 - 1832 م .).
اسکارگالغتنامه دهخدااسکارگا. [ اِ ](اِخ ) پیتر پانسکی . بزرگترین خطیب لهستان . مولد گرُژِک . (1536 - 1612 م .).