اغیرسلغتنامه دهخدااغیرس . [ اَ رِ ] (اِ) بیونانی جوز رومی است . (فهرست مخزن الادویه ). جوز رومی است و آن بار درختی باشد که صمغ آن کهربا است . و بعضی گویند چوب آن درخت کهرباست . (برهان ). در برهان آمده که جوز رومی است و بار درختی است که صمغ آن کهرباست و بعضی گویند چوب آن کهرباست . برهانی ندارد
اغیرسلغتنامه دهخدااغیرس . [ اَ رِ ] (اِ) جوز رومی است و آن بار درختی باشد که صمغ آن کهربا است و بعضی برآنند که چوب آن درخت کهربا باشد. (هفت قلزم ) (برهان ). بیونانی جوز رومی است . (فهرست مخزن الادویه ).
آغشتنلغتنامه دهخداآغشتن . [ غ َ / غ ِ ت َ ] (مص ) تر نهادن . خیس کردن . خیساندن . فژغردن . نرم کردن با تری و نم . سرشتن . آغاریدن . آغاردن . انقاع . نقع. || آلودن . ضمخ . تضمیخ . مضخ . تضمخ . لطخ . تلطیخ . تر کردن . رجوع به آغشته شود. || و بمعنی آمیختن و مزج و
آغاریدنلغتنامه دهخداآغاریدن . [ دَ ] (مص ) خیساندن . تر نهادن . نم کردن . فژغردن . فرغاردن . آغشتن . فروشدن آب و نم در چیزی . خیسیدن . نم کشیدن . نرم شدن . فروبردن آب و نم در جسمی ، از زمین و جز آن : بهنگام نان شیر گرم آوری بدان شیر این چرم نرم آوری بشیر اندر
خواهشلغتنامه دهخداخواهش . [ خوا / خا هَِ ] (اِمص )درخواست . استدعا. عرض داشت . تقاضا. (ناظم الاطباء). التماس . طلب . تمنی . (یادداشت بخط مؤلف ) : ز خویشان فرستادصد نزد من بدین خواهش آمد گو پیلتن . فردوسی .