آلولغتنامه دهخداآلو. (اِ) قسمی میوه که مترجمین قدیم آن را به اجاص و اجاس ترجمه می کنند، لکن آلو دارای اجناسی است و اجاس عرب ظاهراً قسمی از آن است . و اقسام آن آلوزرد، آلوسیاه ، آلوقیصی ، آلوبخارا، آلوی کوهی ، آلوی سفید است . رجوع به کلمات مزبوره شود. بعض میوه های دیگر نیز که از این قسم نیست
آلولغتنامه دهخداآلو. (ن مف مرخم / نف مرخم ) مخفف آلود، در کلمات مرکبه چون گِل آلو، خواب آلو، پشمالو، خشم آلو و نظایر آن ، معنی آلوده دهد : جمله اهل بیت خشم آلو شدندکه همه در شیر بز طامع بدند. مولوی .<
آلوفرهنگ فارسی عمید۱. میوهای گوشتی و آبدار با هستهای بزرگ و پوست نازک به رنگ زرد یا سیاه: آلو بخارا، آلو زرد، آلو سیاه.۲. درخت کوتاه این میوه با برگهای بیضیشکل که در انواع مختلف دیده میشود.
آلوفرهنگ فارسی معین[ په . ] ( اِ.) درختی از تیرة گل سرخیان از دستة بادامی ها و دارای انواع متعدد از قبیل : آلو زرد، آلو سیاه ، آلو قیصی و غیره .
پودر آلیاژیalloyed powder/ alloy powderواژههای مصوب فرهنگستانپودری فلزی مرکب از حداقل دو جزء که بهطور نسبی یا کامل با هم آلیاژ شدهاند
آلیاژalloyواژههای مصوب فرهنگستان[شیمی] فراوردهای فلزی که دارای دو یا چند عنصر بهصورت محلول جامد یا بهصورت مخلوطی از فازهای فلزی باشد [مهندسی بسپار] نوعی آمیختۀ (blend) بسپاری که معمولاً متشکل از دو بسپار متفاوت است که با هم همبلور شده یا بهنحوی سازگار هستند. هرچند بعضاً بهجای آمیخته نیز بهکار میرود
آلیاژ ریختگیcasting alloyواژههای مصوب فرهنگستانموادی فلزی که برای شکلریزی یا ریختهگری شکلی (shape casting) به کار میروند
آلیاژ زودگدازfusible alloyواژههای مصوب فرهنگستانآلیاژی فلزی که بهآسانی و عموماً زیر دمای 100 درجه ذوب میشود و در دمای نسبتاً پایین شکلپذیری خوبی دارد
روانساز آلیاژیalloy fluxواژههای مصوب فرهنگستانپودری متشکل از عناصر واکنشدهنده با فلز پرکن، برای تهیۀ آلیاژ موردنظر در فلز جوش
آلوکوهیلغتنامه دهخداآلوکوهی . (اِ مرکب ) آلوی ِ کوهی . نِلْک . (فرهنگ اسدی ). اِدرِک . آلوچه ٔ کوهی . و آن آلوئی باشد برنگ زرد و بطعم تلخ ، شبیه به آلوچه سگک .
prunesدیکشنری انگلیسی به فارسیآلو، الوبخارا، الو، گوجه برقانی، سیاه آلو، هرس کردن، اراستن، سرشاخه زدن، ساده کردن
آلوکوهیلغتنامه دهخداآلوکوهی . (اِ مرکب ) آلوی ِ کوهی . نِلْک . (فرهنگ اسدی ). اِدرِک . آلوچه ٔ کوهی . و آن آلوئی باشد برنگ زرد و بطعم تلخ ، شبیه به آلوچه سگک .
چشمه آلولغتنامه دهخداچشمه آلو. [ چ َ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان نیگنان ،بخش بشرویه ٔ شهرستان فردوس که در 37 هزارگزی شمال باختری بشرویه و 4 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ عمومی بشرویه به نیگنان واقع است . جلگه و گرمسیری است و <span clas
خرماآلولغتنامه دهخداخرماآلو. [ خ ُ ] (اِ مرکب ) میوه ای است قرمزرنگ که مزه ٔ شیرین دارد و درخت گونه ای از آن در ساحل خزر تا 110 گز ارتفاع دیده شده و آنرا کلهو نامند و گونه ٔ دیگر که بر کلهو پیوند کنند میوه های درشت شیرین دهد . خرمای اَرْبه . خرمای اَربو. خرمای ه
زردآلولغتنامه دهخدازردآلو. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان ای تیوند است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است و180تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
زردآلولغتنامه دهخدازردآلو. [ زَ ] (اِخ ) دهی از دهستان میش خاص است که در بخش بدوه ٔ شهرستان ایلام واقع است و 320 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).