آمارگرلغتنامه دهخداآمارگر. [ گ َ ] (ص مرکب ) مأمور انجام کارهای آمار. مأمور احصائیّه . (فرهنگستان ).
امارگیرلغتنامه دهخداامارگیر. [ اَ] (نف مرکب ) حساب گیرنده . (آنندراج ). آمارگیر. (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به آمارگیر و امار و اماره شود.
محاسبلغتنامه دهخدامحاسب . [ م ُ س ِ ] (ع ص ) حساب کننده و مرتب کننده ٔ حساب و مستوفی . (ناظم الاطباء). شمارگر. آمارگر. شمارگیر. آماره گیر. شماره گیر. حسابدار. آمارگیره . شمارکننده . شمارنده . حسیب . حاسب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حساب کننده . (آنندراج ) : چندان
درآمارگرلغتنامه دهخدادرآمارگر. [ دَ گ َ ] (اِ مرکب ) در عهد ساسانی عنوان خاص یکی از مأمورین عالی مقام مالیه که به امور محاسبات مخصوص دربار رسیدگی میکرده است و میتوان عنوان او را تقریباً با رئیس محاسبات دربار تطبیق نمود.(دائرة المعارف فارسی ). و رجوع به درآمارکار شود.