آمرزگاریلغتنامه دهخداآمرزگاری . [ م ُ ] (حامص مرکب ) غفران . مغفرت . عفو. صفح . تجاوز. رحمت : جز این کاعتمادم بیاری ّ تُست امیدم به آمرزگاری ّ تُست .سعدی (بوستان ).
آمرزگاریفرهنگ فارسی عمیدعمل آمرزگار؛ مغفرت: ◻︎ جزاین کاعتمادم به یاریّ توست / امیدم به آمرزگاریّ توست (سعدی۱: ۲۰۰).
آمرزگارلغتنامه دهخداآمرزگار. [ م ُ ] (ص مرکب ) آمرزشکار. آمرزنده . غافر. غفور. غفار. عَفُوّ. حسن التجاوز. کریم الصفح . جمیل الصفح . رحیم . راحم . بخشاینده : گناه من ار نامدی در شمارتو را نام کی بودی آمرزگار؟نظامی .
گارلغتنامه دهخداگار. (پسوند) اِفاده ٔ فاعلیت (صیغه ٔ مبالغه ) کند وقتی که به ریشه ٔ فعل که معادل با مفرد امر حاضر است درآید : آمرزگار:گناه من ارنامدی در شمارترا نام کی بودی آمرزگار. نظامی .دعا را به آمرزش آور بکارمگر رحمتی