آنجالغتنامه دهخداآنجا. (اِ مرکب ، ق مرکب ) از اسماء اشاره بجائی دور چون ثَم َّ و هنا و هنالک در زبان عرب : از آنجا به نزدیک مادر دوان بیامد چو خورشید روشن روان . فردوسی .چو آنجارسید آن گرانمایه شاه پذیره شدش پهلوان سپاه . <
آنجافرهنگ فارسی عمیداشاره به جای دور؛ جایی؛ جایی که: ◻︎ عقاب آنجا که در پرواز باشد / کجا از صعوه صیدانداز باشد (وحشی: ۴۲۶)
هنزالغتنامه دهخداهنزا. [ هََ ] (اِخ ) دهستانی است از بخش ساردوئیه ٔ شهرستان جیرفت . دارای دوهزار تن سکنه و شامل 51 آبادی . آب آن از رودخانه و چشمه و محصول عمده ٔ دهستان غله ، حبوب و لبنیات است . مرکز دهستان قریه ٔ هنزا است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج <span
هنزالغتنامه دهخداهنزا. [ هََ ] (اِخ ) دهی است ازبخش مهریز شهرستان یزد. دارای 1674 تن سکنه ، آب آن از قنات و محصول عمده اش غله و کار دستی مردم کرباس بافی و نساجی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10).
آنجاقلغتنامه دهخداآنجاق . (اِ مرکب ) (از ترکی جغتائی ) آن وقت : در جافجانان ختا کافر نمیکرد این جفااین بس که در عهد تو ما یاد آوریم آنجاق را.خواجو (از شعوری ).
از آنجالغتنامه دهخدااز آنجا. [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ) مِن ْ ثَم َّ. || (حرف ربط مرکب ) برای آن . بدان جهت : مگر مار بر گنج از آنجا نشست که تا رایگان مهره ناید بدست .نظامی .
آنجاقلغتنامه دهخداآنجاق . (اِ مرکب ) (از ترکی جغتائی ) آن وقت : در جافجانان ختا کافر نمیکرد این جفااین بس که در عهد تو ما یاد آوریم آنجاق را.خواجو (از شعوری ).
از آنجالغتنامه دهخدااز آنجا. [ اَ ] (حرف اضافه + اسم ) مِن ْ ثَم َّ. || (حرف ربط مرکب ) برای آن . بدان جهت : مگر مار بر گنج از آنجا نشست که تا رایگان مهره ناید بدست .نظامی .