آندرهفرهنگ نامهاآتشین،زاده شده از آتش،کسی که از عنصرپاکی(آتش) به وجود آمده است،دیده شده که گاهی اسم دختران را نیز آندره گذاشته اند(مانند اسم سلطان).
آندرهواژهنامه آزادآتشین،زاده شده از آتش،کسی که از عنصرپاکی(آتش) به وجود آمده است،دیده شده که گاهی اسم دختران را نیز آندره گذاشته اند(مانند اسم سلطان).
حندرةلغتنامه دهخداحندرة. [ ح ُ دُ رَ ] (ع اِ) سیاهی چشم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). رجوع به حندر شود.
حندیرةلغتنامه دهخداحندیرة. [ ح ِ رَ] (ع اِ) سیاهی چشم . ج ، حنادیر. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ). || جعلته حندیرة عینی ؛ آنرا نصب العین خویش کردم . (منتهی الارب ). رجوع به حندر شود.
ژاندرهلغتنامه دهخداژاندره . [ رِ ] (اِخ ) کرسی دهستان ژورا از ایالت دُل دارای راه آهن و قریب 387 تن سکنه .
اندریهلغتنامه دهخدااندریه . [ اَ دَ ی َ / ی ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش فیروزکوه شهرستان دماوند با 780 تن سکنه . آب آن از رودخانه قزقانچای و محصول آن غلات و بنشن است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1</spa
ایندرهلغتنامه دهخداایندره . [ رَ ] (اِخ )رب النوع رعد. بادهای تند سپاه ایندره را تشکیل میدهند و دنبال او میروند. (مزدیسنا چ دکتر معین ص 34).
ژان بن سنت آندرهلغتنامه دهخداژان بن سنت آندره . [ ژام ْ ب ُ س َ رِ ] (اِخ ) یا آندره ژان بون . او را بارون نیز میگفتند. وی عضو مجلس کنوانسیون فرانسه بود (1749-1813 م .).
ژان بن سنت آندرهلغتنامه دهخداژان بن سنت آندره . [ ژام ْ ب ُ س َ رِ ] (اِخ ) یا آندره ژان بون . او را بارون نیز میگفتند. وی عضو مجلس کنوانسیون فرانسه بود (1749-1813 م .).