آهسته کار

'āhestekār

معنی

آن‌که به کندی حرکت کند یا کار کند؛ کند؛ کندکار؛ دیرجنب.

جست‌وجوی دقیق

آهسته کار

لغت‌نامه دهخدا

آهسته کار. [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص مرکب ) بطی ٔ. کند. دیرجُنْب . کر : مگر میرفت استاد مهینه خری میبرد بارش آبگینه یکی گفتش که بس آهسته کاری بدین آهستگی بر خر چه داری چه دارم ، گفت دل پرپیچ دارم اگر

آهسته کار

فرهنگ فارسی عمید

آن‌که به کندی حرکت کند یا کار کند؛ کند؛ کندکار؛ دیرجنب.

آهسته کار

دیکشنری فارسی به انگلیسی

slack

آهسته کار

فرهنگ فارسی معین

( ~.) (ص .) نرم خو، ملایم .

جست‌وجوی هم‌آوا

آهسته آهسته

واژه‌نامه آزاد

آرام آرام.

آهسته

لغت‌نامه دهخدا

آهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه .<br

آهسته

فرهنگ فارسی عمید

۱. آرام؛ یواش؛ بی‌شتاب؛ دارای حرکت کند.۲. بی‌سروصدا؛ با صدای کم و پایین.۳. [قدیمی] متین؛ باوقار.

اهسته

دیکشنری فارسی به عربی

بطيي , تدريجي , ضعيف , ضوء , لطيف , مستوي واطي

آهسته

دیکشنری فارسی به انگلیسی

heavy, dull, easy, leisurely, light, low, glacial, glacially, heavily, slow, soft, noiseless, quietly, sluggish, tardy

جست‌وجوی مشابه

آهسته کاری

لغت‌نامه دهخدا

آهسته کاری . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (حامص مرکب ) چگونگی و صفت آهسته کار. بطوء. کندی . || تأنی . نرمی . آرامی .

آهسته کاری

دیکشنری فارسی به انگلیسی

job action

جست‌وجوی متن

لک و پک

گویش مازنی

آهسته کار کردن

هونة

لغت‌نامه دهخدا

هونة. [ هََ ن َ ] (ع ص ) آرمیده . || آهسته کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ).

وقر

لغت‌نامه دهخدا

وقر. [ وَ ق ُ ] (ع ص ) (رجل ...) مرد بردبار و آهسته کار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).

ارود

لغت‌نامه دهخدا

ارود. [ اَ وَ ] (ع ص ) آهسته کار: الدهرُ اَرود ذوغیر؛ ای یعمل عمله فی سکون لایُشعر به . (منتهی الارب ).

مهل

فرهنگ فارسی معین

(مَ) [ ع . ] 1 - (مص م .) آهسته کار کردن . 2 - (اِمص .) آهستگی ، مهلت . 3 - (اِ.) آهسته کاری ، نرمی ، مهلت .

جست‌وجوی هم‌آغاز

آهسته

لغت‌نامه دهخدا

آهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه .<br

آهسته

فرهنگ فارسی عمید

۱. آرام؛ یواش؛ بی‌شتاب؛ دارای حرکت کند.۲. بی‌سروصدا؛ با صدای کم و پایین.۳. [قدیمی] متین؛ باوقار.

آهسته

دیکشنری فارسی به انگلیسی

heavy, dull, easy, leisurely, light, low, glacial, glacially, heavily, slow, soft, noiseless, quietly, sluggish, tardy

آهسته

فرهنگ فارسی معین

(هِ تِ) (ص . ق .) 1 - کند. 2 - آرام ، ساکت . 3 - مهربان . 4 - باوقار. 5 - بردبار.

آهسته

فرهنگ مترادف و متضاد

آرام، بتدریج، بطیء، تانی، درنگ، کند، ملایم، نرم، نرمنرمک، یواش ≠ تند، سریع

جست‌وجوی هم‌قافیه

آهسته

لغت‌نامه دهخدا

آهسته . [ هَِ ت َ / ت ِ ] (ص ، ق ) آرام . بی شرور : اوهر، شهرکیست به بر کوه نهاده و با آبهای بسیار، جائی بسیارکشت و مردمانی آهسته . (حدودالعالم ).شتاب گیرد و گرمی بوقت پاداشن صبور گردد و آهسته گاه بادافراه .<br

آهسته

فرهنگ فارسی عمید

۱. آرام؛ یواش؛ بی‌شتاب؛ دارای حرکت کند.۲. بی‌سروصدا؛ با صدای کم و پایین.۳. [قدیمی] متین؛ باوقار.

زمین‌لرزة آهسته

slow earthquake

واژه‌های مصوب فرهنگستان

زمین‌لرزه‌ای که در آن دوام چشمه نسبت به گشتاور لرزه‌ای بسیار طولانی است

آهسته

دیکشنری فارسی به انگلیسی

heavy, dull, easy, leisurely, light, low, glacial, glacially, heavily, slow, soft, noiseless, quietly, sluggish, tardy

باصدای آهسته

دیکشنری فارسی به انگلیسی

sotto voce

ترجمه مقاله