لغتنامه دهخدا
معیب . [ م َ ] (ع ص )عیب ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عیب ناک و معیوب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آهومند. دارای عیب .مُعَیِّب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زرّ سرخ ار شدپشیمانی سپید آتش گرفت چون توان گفتن که مغشوش و معیبش یافتم .<