آولغتنامه دهخداآو. (اِ) آب : کی تواند که همچو ماغ چکاوبزند غوطه در میانه ٔ آو. سنائی یا لطیفی ؟دستی که جود با کف او آشناوش است دستی که آو در یم او آشناوراست . شرف شفروه .بیت شرف شفروه شاهد این دع
محاسبه از آغازab initio calculation, ab initio computationواژههای مصوب فرهنگستانمحاسبۀ شکل هندسی یک مولکول تنها با استفاده از ترکیببندی و ساختار مولکولی که از حل معادلۀ شرودینگر برای یک مولکول معین به دست میآید
مهار سینهوپاشنهmoor head and stern, fore-and-aft mooring, bow and aft mooringواژههای مصوب فرهنگستانمهار شناور، همزمان، بهوسیلۀ لنگرهای سینه و پاشنه
اشتقاق افزودۀ پاaVF leadواژههای مصوب فرهنگستانگیرانۀ تکقطبی افزودهای که الکترود مثبت آن به پای چپ متصل میشود متـ . گیرانۀ افزودۀ پا، اشتقاق پا، گیرانۀ پا
آویز آونگیpendulum suspensionواژههای مصوب فرهنگستاننوعی سامانۀ تعلیق بالاسری برای اتوبوسهای برقی که انعطافپذیری بیشتر به بافه/ کابل و سرعت بیشتر به اتوبوس بهویژه در قوسها میبخشد
آوالغتنامه دهخداآوا. (اِ) مخفف آواز . آواز. بانگ . ندا. آوازه . صوت . (صراح ). آوای . ازمل : ای بلبل خوش آوا آوا ده ای ساقی آن قدح رابا ما ده . رودکی .هزارآوا به بستان در کند اکنون هزارآوا. رودکی .دمن
آوازلغتنامه دهخداآواز. (اِ) آوا. صوت . (صراح ). بانگ : از آواز کوسش همی روز جنگ بدرّد دل شیر و چرم پلنگ .فردوسی .چو بشنید آواز او را تبرگ بر آن اسب جنگی چو شیر سترگ . فردوسی .خور جادوان بد چو رستم
آورچهلغتنامه دهخداآورچه .[ وَ چ َ / چ ِ ] (اِ) به معنی آوارجه است که دفتر حسابهای پراکنده باشد. (برهان ). رجوع به آوارجه شود.
آوردیدنلغتنامه دهخداآوردیدن . [ وَ دی دَ ] (مص ) حمله کردن . جنگ آوری . (برهان ). رزم دادن . نبرد. حرب و مجادله کردن .
اسپی آولغتنامه دهخدااسپی آو. [ اِ ] (اِخ ) سفیدآب مازندران . رجوع به سفیدآب و سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 157 بخش انگلیسی شود.