آکندگیلغتنامه دهخداآکندگی . [ ک َ دَ / دِ ] (حامص ) پُری . انباشتگی . امتلاء معده . رودِل . || جمعیت ، مقابل پراکندگی و تفرقه : روزگار چندان جمعیت و آکندگی را بتفرقه و پراکندگی رسانید. (تاریخ طبرستان ).- آکندگی بازو
اﷲکندیلغتنامه دهخدااﷲکندی . [ اَل ْ لاه ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه در 12هزارگزی خاور قره آغاج و 31هزارگزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . کوهستانی و معتدل است . سکنه ٔ آن <span class="hl"
ایکندیلغتنامه دهخداایکندی . [ اَ ک َ] (ترکی مغولی ، اِ) نام یکی از ماههای مغولی و در زبان ترکی امروزی بمعنی عصر و پسین . (یادداشت بخط مؤلف ): در تاریخ دوشنبه دویم ایکندی آی لوییل موافق سلخ صفر سنه ٔ احدی و سبعین ... (جامعالتواریخ رشیدی ).
فتح اﷲکندیلغتنامه دهخدافتح اﷲکندی .[ ف َ حُل ْ لاه ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه که در 47 هزارگزی جنوب مراغه و شش هزارگزی خاور شوسه ٔ مراغه به میاندوآب قرار دارد. جلگه ای و معتدل و دارای 46 تن سکنه ا
ساختار کَند و آکَندیscour-and-fill structure/ scour and fill structure, scour and fillواژههای مصوب فرهنگستانساختاری رسوبی شامل یک مجرای فرسایشیِ کوچک و معمولاً بیضوی که بعداً پر شده است
خندلةلغتنامه دهخداخندلة. [ خ َ دَ ل َ ] (ع اِمص ) پری . آکندگی جسم . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ).
هتیانلغتنامه دهخداهتیان . [ هََ ت َ ] (ع اِمص ) افزونی در سخن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || آکندگی و انباشتگی . (ناظم الاطباء).