آکنهلغتنامه دهخداآکنه . [ ک َن َ / ن ِ ] (اِ) آنچه از پشم و پنبه و لاس و پر و جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهالین و مانند آن آکنند. حَشو. چغبت . چغبوت . آکین . آگین : شدزمستان و ز جودت بنه ای میخواهم ابره و آستر و آکنه ا
آکنهفرهنگ فارسی عمیدآنچه با آن درون چیزی را پر کنند؛ پشم یا پنبه که درون لحاف یا تشک یا جامه کنند؛ آکنش؛ آگنش: ◻︎ شد زمستان و زِ جودت بنهای میخواهم / ابره و آستر و آکنهای میخواهم (سوزنی: لغتنامه: آکنه).
آکنهفرهنگ فارسی معین(کَ نِ) (اِ.) آن چه از پشم و پنبه و لاس و پر و جز آن میان ابره و آستر قبا و لحاف و نهالین و مانند آن کنند؛ حشو، آکین .
حقنةلغتنامه دهخداحقنة. [ ح َ ن َ ] (ع اِ) نوعی از درد شکم . ج ، اَحقان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
حقنةلغتنامه دهخداحقنة. [ ح ُ ن َ ] (ع مص ) فروبردن مایعی از مخرج زیرین به معده تا سده ها و بادها بگشاید. با دستور یعنی محقنه از فروسوی مایعی را به معده درآوردن . احتقان . تنقیه کردن . اماله کردن . || (اِ) داروی ریختنی با محقنه . هر دوا که بیمار را از زیر دهند. (اقرب الموارد). ج ، حُقَن . (مهذ
پاکنهلغتنامه دهخداپاکنه . [ ک َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) آنجایی از تون که گلخن تاب ایستد تیز کردن آتش را.
اقنعلغتنامه دهخدااقنع.[ اَ ن َ ] (ع ص ) شتری که در سر آن بلندی و در کرانه ٔ گردن وی پستی باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
روآکنهepithemواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بافت گیاهی متشکل از یاختههای تخصیصیافته و فضاهای میان یاختهها که روزنههای آبی را میسازد
چسبآکنهcollenchymaواژههای مصوب فرهنگستانبافتی گیاهی که در آن با ضخیم شدن دیوارۀ سلولوزی یاختهها، استحکام بافت افزایش مییابد
سختآکنهsclerenchymaواژههای مصوب فرهنگستانبافتی گیاهی که در آن با ضخیم و چوبی شدن دیوارۀ سلولوزی یاختهها، استحکام بافت افزایش مییابد
میانآکنهmesenchyma/ mesenchymeواژههای مصوب فرهنگستانشبکهای از بافت همبند رویانی در میانپوست که در فرایند تکوین خود به بافتهای همبند و رگها تبدیل میشود
نرمآکنهparenchymaواژههای مصوب فرهنگستانبافت گیاهی عموماً نرم و نسبتاً نامشخص که فاصلۀ میان بافتهای دیگر را پر میکند