حدیلغتنامه دهخداحدی . [ ح َ دا ](ع ق ) هرگز. هگرز. هیچوقت . هیچگاه . ابداً. همیشه : لاافعله حدی الدهر (منتهی الارب )؛ ای ابداً.
حدیلغتنامه دهخداحدی . [ ح ُ دا ] (ع اِ) سرودی که شتربانان عرب سرایند شتران را تا تیز روند : نبینی شتر بر حدای عرب که چونش برقص اندر آرد طرب . سعدی (بوستان ).منزل سلمی که بادش هردم از ما صد سلام پر حدای ساربانان بینی و بانگ جرس
حذیلغتنامه دهخداحذی . [ ح َذْی ْ ] (ع مص ) گزیدن شیر تیز و جز آن زبان را. || بسیار درانیدن ، چنانکه پوست را. || حذی به سکین ؛ بریدن به کارد. || حذی به لسان ؛ غیبت کردن کسی را. (از منتهی الارب ). || حذی لسان ؛ زبانگز شدن . گزیدن زبان .
آیدینلغتنامه دهخداآیدین . (اِخ ) نام سلسله ای از امرای ولایت لیدیا. این سلسله را بایزید اول در 792 هَ .ق . برانداخت و مملکت آنان را ضمیمه ٔ ممالک عثمانی کرد.
آیدینلغتنامه دهخداآیدین . (اِخ ) نام شهری از ترکیه (لیدی ) بجنوب شرقی ازمیر، دارای 12 هزار تن سکنه و آب معدنی . محصول آن پنبه است .
آیدیسفرهنگ نامها(تلفظ: āydis) (ترکی ـ فارسی) (آی = ماه + دیس (پسوند شباهت)) ، شبیه به ماه ، مانند ماه ، به زیبایی و تابندگی ماه ؛ (به مجاز) زیبا رو .
آیدینفرهنگ نامها(تلفظ: āydin) (ترکی) به معنی روشنایی ، روشن ، آشکار ، روشنفکر ، شفاف ، نورانی ، صاف ، معلوم ، واضح ؛ نام شهری در جنوب شرقی ازمیرِ ترکیه و نام سلسلهای از امرای ولایت لیدیا .
بارجوقلغتنامه دهخدابارجوق . (اِخ ) ایدی قوت ، امیر ایغور: اتراک ایغور امیر خود را ایدی قوت خوانند و معنی آن خداوند دولت باشد و در آن وقت ایدی قوت بارجوق بود. (جهانگشای جوینی چ 1329 هَ . ق . لیدن ص 32).
أَيْدِيَفرهنگ واژگان قرآندستهاي (در عباراتی نظیر"کَفَّ أَيْدِيَ ﭐلنَّاسِ عَنکُمْ " در اصل أيدین بوده که چون مضاف واقع شده ، نون آن حذف شده است)
آیدینلغتنامه دهخداآیدین . (اِخ ) نام سلسله ای از امرای ولایت لیدیا. این سلسله را بایزید اول در 792 هَ .ق . برانداخت و مملکت آنان را ضمیمه ٔ ممالک عثمانی کرد.
آیدینلغتنامه دهخداآیدین . (اِخ ) نام شهری از ترکیه (لیدی ) بجنوب شرقی ازمیر، دارای 12 هزار تن سکنه و آب معدنی . محصول آن پنبه است .
آیدیسفرهنگ نامها(تلفظ: āydis) (ترکی ـ فارسی) (آی = ماه + دیس (پسوند شباهت)) ، شبیه به ماه ، مانند ماه ، به زیبایی و تابندگی ماه ؛ (به مجاز) زیبا رو .
آیدینفرهنگ نامها(تلفظ: āydin) (ترکی) به معنی روشنایی ، روشن ، آشکار ، روشنفکر ، شفاف ، نورانی ، صاف ، معلوم ، واضح ؛ نام شهری در جنوب شرقی ازمیرِ ترکیه و نام سلسلهای از امرای ولایت لیدیا .