أحدَثَدیکشنری عربی به فارسیبه وجود آورد , پديد آورد , ايجاد کرد , احداث نمود , نو کرد , باع شد , موجب شد , منجر شد
احدیتلغتنامه دهخدااحدیت . [ اَ ح َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) یگانگی : ای بر احدیّتت ز آغازخلق ازل و ابدهم آواز. مکتبی .|| مقام الوهیت : و گفت یا ابراهیم ، جناب احدیت ترا سلام می رساند. (قصص الانبیاء).
اعضدلغتنامه دهخدااعضد. [ اَ ض َ ] (ع ص ) باریک بازو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). آنکه بازوی او باریک باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه یک بازوی او کوتاه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). کسی که یکی از بازوان وی کوتاه باشد. (از اقرب الموارد