لغتنامه دهخدا
القاح . [ اِ ] (ع مص ) گشن دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (از آنندراج ). عمل لقاح کردن به خرما. رجوع به لقاح شود. || آبستن گردانیدن . گویند: القح الفحل الناقة؛ یعنی شتر نر شترماده را آبستن کرد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از آنندراج ). آبستن کردن . حامله کردن . || آب