ابتثفرهنگ فارسی معین(اَ تَ) [ ع . ] (اِ.) اصطلاحاً حروف هجای عربی را که به ترتیب «الف »، «ب »، «ث » مرتب شده و به «ی » ختم می شود «ابتث » نامند؛ مق ابجد. و ترتیب آن ها از این قرار است : أ ب ت ث ج ح خ د ذ ر ز س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی . ایرانیان در این میان حروف ذیل را افزوده اند: «پ » بین «ب » و «ت »؛ «چ »
حَبِطَتْفرهنگ واژگان قرآنباطل شد (حبط به معني باطل شدن وبي تأثير شدن عمل است به قولي اصلش از حَبَط به معني پرخوري حيوان است به نحوي که موجب آزارياهلاکش شود)
حروف ابتثلغتنامه دهخداحروف ابتث . [ ح ُ ف ِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برای اقسام ترتیبهای حروف الفباء، رجوع به حروف ابجد شود.
اباثتلغتنامه دهخدااباثت . [ اِ ث َ ] (ع مص ) اِباثه . شیار کردن (زمین را). || پاک کردن و رفتن (چاه را).
حروف ابتثلغتنامه دهخداحروف ابتث . [ ح ُ ف ِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برای اقسام ترتیبهای حروف الفباء، رجوع به حروف ابجد شود.
الفبالغتنامه دهخداالفبا. [ اَ ل ِ ] (اِ مرکب )مجموعه ٔ حروفی است که با ترتیبی قراردادی مرتب شده و صداهای یک زبان را بیان کند. نامهای حروف الفبایی را نیز گویند . الفبای فارسی امروزین مرکب از سی و سه حرف است بدین قرار: ا ء ب پ ت ث ج چ ح خ د ذ ر ز ژ س ش ص ض ط ظ ع غ ف ق ک گ ل م ن و ه ی . در حاشیه
رلغتنامه دهخدار. (حرف ) حرف دوازدهم از الفبای فارسی و دهم از حروف هجای عرب (ابتث ) و بیستم از حروف ابجد و بحساب جُمَّل آن را به دویست دارند و از حروف مکسوره و زلاقه و مسروری و منفصله یا خواتیم و آنیه و مهمله (غیر منقوطه ) و نورانیه یا حروف حق و متشابهه یامتزاوجه و لثوی و از حروف یرملون میب
نلغتنامه دهخدان . (حرف ) حرف بیست و نهم از الفبای فارسی و حرف بیست و پنجم از الفبای عربی (ابتث ) است و در حساب جُمَّل آن را به پنجاه گیرند.نام آن نون و از حروف هوائی است . (برهان ، در کلمه ٔ هفت حرف هوائی ) و از حروف شمسیه و از حروف یرملون و از حروف زلاقه است . (المزهر). || اصطلاح تجوید: ا
حروف ابتثلغتنامه دهخداحروف ابتث . [ ح ُ ف ِ اَ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) برای اقسام ترتیبهای حروف الفباء، رجوع به حروف ابجد شود.