آبخوریلغتنامه دهخداآبخوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) ظرف آب خوردن . مشربه . آبخواره . آبخور. || شارب (موی سبلت ). || نوعی از دهنه ٔ اسب که هنگام آب دادن بر دهان او زنند.
آبخوریفرهنگ فارسی عمید۱. ظرف بلوری یا فلزی که با آن آب میخورند؛ لیوان؛ آبجامه.۲. موی سبلت.۳. نوعی دهنۀ اسب.۴. جایی یا دستگاهی در اماکن عمومی که برای خوردن آب تعبیه شده است.
آبخوریفرهنگ فارسی معین(خُ) (اِمر.) 1 - لیوان . 2 - شارب ، سبیل . 3 - نوعی از دهنة اسب که هنگام آب دادن بر دهانش زنند.
شرابخوریلغتنامه دهخداشرابخوری . [ ش َ خوَ / خ ُ ] (حامص مرکب ) عمل خوردن شراب . شرابخواری . || (اِ مرکب ) ظرف خاص برای خوردن شراب . آوندی که در آن شراب خورند. شرابدان .- گیلاس شرابخوری ؛ گیلاس وجز آن آشامیدن شراب را. (یادداشت مؤلف ).
جام شرابخوریلغتنامه دهخداجام شرابخوری . [ م ِ ش َ خوَ / خ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پیاله ای که به آن شراب نوشند. قدح شرابخوری . ساغر می . کاس . (منتهی الارب ). رجوع به جام شود.