ابدیلغتنامه دهخداابدی . [ اَ ب َ ] (ص نسبی ) جاوید. جاویدان . باقی . همیشه در مستقبل . جاودان . جاودانه . جاودانی . که آخر ندارد از حیث زمان . بی کرانه . که معدوم نشود. (تعریفات جرجانی ). پاینده . پایا. که همیشه باشد. هرگزی . همیشه . مقابل ازلی . || (اِخ ) نامی از نامهای خدای تعالی .
ابدیدیکشنری فارسی به انگلیسیabiding, ageless, deathless, deathlessly, endless, eternal, everlasting, immortal, imperishable, perpetual, self-perpetuating, timeless, undying
أبديدیکشنری عربی به فارسیاظهار کرد , نماياند , اعلان کرد , ظاهرکرد , ابراز کرد , علني کرد , آشکار کرد
ابديدیکشنری عربی به فارسیابدي , ازلي , جاوداني , هميشگي , فناناپذير , بي پايان , داءمي , پيوسته , مکرر , لا يزال , جاويد , هميشگي داءمي
عبدیلغتنامه دهخداعبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) در اصطلاح رجال لقب ابراهیم بن خالد عطار و ابراهیم بن نعیم و ادهم بن امیة و جز ایشان است . (از ریحانة الادب ج 3 ص 60).
عبدیلغتنامه دهخداعبدی . [ ع َ دی ی ] (اِخ ) سفیان بن مصعب ، مکنی به ابومحمد. از شعراء کوفه بود. از اشعار اوست :و قالوا رسول اﷲ ما اختار بعده اماماً و لکنا لانفسنا اخترنااقمنا اماماً ان أقام علی الهدی أطعنا و ان ضل الهدایة قومنا.(از ریحانة الادب ج <span
عبدیلغتنامه دهخداعبدی . [ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کابریک بخش جاسک شهرستان بندرعباس . واقع در 100هزارگزی خاور جاسک ، جنوب راه مالرو جاسک - چاه بهار. 25 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج <span class="hl" dir="ltr
ابديدیکشنری عربی به فارسیابدي , ازلي , جاوداني , هميشگي , فناناپذير , بي پايان , داءمي , پيوسته , مکرر , لا يزال , جاويد , هميشگي داءمي
ابدیتلغتنامه دهخداابدیت . [ اَ ب َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) جاودانی . پایندگی . لایزالی . دیرندگی . بی کرانگی در زمان .
eternizesدیکشنری انگلیسی به فارسیایمن است، جاودانی کردن، ابدی کردن، شهرت ابدی دادن، جاوید کردن، فناناپذیرکردن
eternizedدیکشنری انگلیسی به فارسیابدیت، جاودانی کردن، ابدی کردن، شهرت ابدی دادن، جاوید کردن، فناناپذیرکردن
eternizingدیکشنری انگلیسی به فارسیابدیت، جاودانی کردن، ابدی کردن، شهرت ابدی دادن، جاوید کردن، فناناپذیرکردن
eternizeدیکشنری انگلیسی به فارسیابدیت، جاودانی کردن، ابدی کردن، شهرت ابدی دادن، جاوید کردن، فناناپذیرکردن
ابدیتلغتنامه دهخداابدیت . [ اَ ب َ دی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) جاودانی . پایندگی . لایزالی . دیرندگی . بی کرانگی در زمان .
لابدیلغتنامه دهخدالابدی . [ ب ُدْ دی ] (حامص مرکب ) لاعلاجی . ناچاری . بی چارگی . ضرورت . ناگزیری . آنچه که بالضروره باشد و از آن چاره نبود. (غیاث ).
عزیز بابدیلغتنامه دهخداعزیز بابدی . [ ع َ ب َ ] (اِخ ) دهی از بخش میان کنگی شهرستان زابل . سکنه ٔ آن 289 تن . آب آن از رودخانه ٔ هیرمند. محصول آن غلات و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).