ابرازلغتنامه دهخداابراز. [ اِ ] (ع مص ) نمودن . پیدا کردن . بیرون آوردن . (زوزنی ). بیرون کردن چیزی را. آشکار کردن . اظهار. ظاهر کردن . عرض کردن . || گشادن نامه . || زر خالص گرفتن . || عزم سفر کردن .
همشانهپَرline abreast/ line-abreast, line-abreast formationواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن هواگردها یا شناورها پهلوبهپهلو در یک خط حرکت میکنند
ابرازالقطلغتنامه دهخداابرازالقط. [ اَ زُل ْ ق ِطط ] (از ع ، اِ مرکب ) مصحف ابزازالقطه . رجوع به ابزازالقطه شود.
ابرازآموزیassertiveness trainingواژههای مصوب فرهنگستانروشی در آموزش افراد بهمنظور تغییر الگوهای ارتباطی و تعاملهای کلامی و غیرکلامی آنها بهطوریکه بتوانند از عهدۀ ابراز هیجان و بیان عقاید و طرح اولویتهایشان به شیوۀ مناسب برآیند
ابرازگریassertionواژههای مصوب فرهنگستانبیان مؤکد عقاید و ادعاها و خواستهها و حقوق خود یا پافشاری بر آنها
ابرازمندیassertivenessواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که افراد ازطریق آن احساسها و نیازهای خود را مستقیم و با رعایت احترام به دیگران بیان میکنند
ابرازالقطلغتنامه دهخداابرازالقط. [ اَ زُل ْ ق ِطط ] (از ع ، اِ مرکب ) مصحف ابزازالقطه . رجوع به ابزازالقطه شود.
ابرازآموزیassertiveness trainingواژههای مصوب فرهنگستانروشی در آموزش افراد بهمنظور تغییر الگوهای ارتباطی و تعاملهای کلامی و غیرکلامی آنها بهطوریکه بتوانند از عهدۀ ابراز هیجان و بیان عقاید و طرح اولویتهایشان به شیوۀ مناسب برآیند
ابرازگریassertionواژههای مصوب فرهنگستانبیان مؤکد عقاید و ادعاها و خواستهها و حقوق خود یا پافشاری بر آنها
ابرازمندیassertivenessواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که افراد ازطریق آن احساسها و نیازهای خود را مستقیم و با رعایت احترام به دیگران بیان میکنند