ابنافرهنگ فارسی عمید= ابن⟨ابنای بشر: آدمیزادگان.⟨ ابنای جنس: [قدیمی] همجنسان.⟨ ابنای روزگار (عصر، زمان، دهر): [قدیمی، مجاز] مردم همعصر؛ مردم روزگار.
حبناءلغتنامه دهخداحبناء. [ ح َ ] (اِخ ) نام مادر سه برادر شاعر عرب : مغیرةبن عمروبن ربیعة و یزیدبن عمروبن ربیعة و صخربن عمروبن ربیعة و پدر این سه عمروبن ربیعة است .
حبناءلغتنامه دهخداحبناء. [ ح َ ] (ع ص ) تأنیث احبن . || کبوتری که بیضه ننهد. ج ، حبن . || پیش پای بسیارگوشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
پابنالغتنامه دهخداپابنا. (اِخ ) از بلاد هندوستان جزو امپراطوری انگلیس از ایالت بنگاله کناررود ایچاماتی ، یکی از شعب رود گنگ پس از تشکیل دلتا، دارای 15265 تن سکنه .
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اِ ] (ع مص ) بنا فرمودن . بنا کردن فرمودن کسی را. || بخشیدن کسی را بنا یا چیزی که بدان بنا کند.
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اِ ] (ع مص ) بنا فرمودن . بنا کردن فرمودن کسی را. || بخشیدن کسی را بنا یا چیزی که بدان بنا کند.
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بامر کسری بدانجا اقامت گزیدند و شرح آن چنان است که از تاریخ محمدبن جریر طبری بترجمه ٔ بلعمی ذیلاً نقل میشود: و به یمن ا
خالةلغتنامه دهخداخالة. [ ل َ ] (ع اِ) مؤنث خال . خواهر مادر.(آنندراج ) (ناظم الاطباء). یقال : «هما ابنا خالة» و لا یقال ابناعمة. (ناظم الاطباء). رجوع به خاله شود.
ارمیانلغتنامه دهخداارمیان . [ ] (اِخ )نورد بن سام (ابن نوح ) را دو پسر بود: یکی را نام آذرباد و دیگر را ارمیان ، و ایشانند که آذربایگان و ارمنیه بنامشان منسوبست ، ونسل مردم این هر دو زمین به آذرباد و ارمیان ابنا نورد کشد واﷲ اعلم . (مجمل التواریخ و القصص ص 149)
جابرسلغتنامه دهخداجابرس . [ ب َ ] (اِخ ) جابلسا: ایهاالناس لوطلبتم ابنا لنبیکم مابین جابرس الی جابلق لم تجدوه غیری و غیر اخی . (از خطبه ٔ امام حسن (ع ) بنقل از عیون الاخبار ج 2 ص 172). و رجوع به جابلسا شود.
اعقابفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ب، اولاد، سلاله، ابنا، فرزندان، پسران، دختران، بنات، بچهها ارث، وراثت بازماندگان، وراث، بقایا آیندگان، نسلهای بعد، نسب▼ بازمانده، فرزند، عقبه، خلف، وارث ولیعهد، وارث، ذینفع نژاد جانشین، فرد جایگزین، آیندگان
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اِ ] (ع مص ) بنا فرمودن . بنا کردن فرمودن کسی را. || بخشیدن کسی را بنا یا چیزی که بدان بنا کند.
ابناءلغتنامه دهخداابناء. [ اَ ] (اِخ ) ابناء فارس یا ابناء یمن . نامی است احفاد و اخلاف سپاه ایران را که بروزگار کسری انوشروان براندن حبشة از ساحل جنوبی عربستان به یمن شدند و بامر کسری بدانجا اقامت گزیدند و شرح آن چنان است که از تاریخ محمدبن جریر طبری بترجمه ٔ بلعمی ذیلاً نقل میشود: و به یمن ا
پابنالغتنامه دهخداپابنا. (اِخ ) از بلاد هندوستان جزو امپراطوری انگلیس از ایالت بنگاله کناررود ایچاماتی ، یکی از شعب رود گنگ پس از تشکیل دلتا، دارای 15265 تن سکنه .