مدیریت بر مبنای سرکشیmanagement by walking around, management by wandering about, management by walking about, MBWAواژههای مصوب فرهنگستانروشی در مدیریت که در آن بر حضور مستقیم و سرزدة مدیریت در امور کاری و گفتوگو با کارمندان تأکید میشود
اطلاعات هزینههای محلیinformation about typical costsواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به هزینههای اضافی احتمالی خرید کالاهای محلی و خدمات متداول در هر مقصد گردشگری
اطلاعات ورودentry information about a countryواژههای مصوب فرهنگستاناطلاعات مربوط به قوانین و مقررات ورود به یک کشور و عبور و خروج از آن
اطلاعات فراغتی ـ ورزشیinformation about sport and leisure facilitiesواژههای مصوب فرهنگستانریز اطلاعات تسهیلات ورزشی و فراغتی موجود در مقصد اعم از اینکه در قرارداد قید شده باشد یا نشده باشد
ورنهشتabutواژههای مصوب فرهنگستانبافتی که در کنار بافت قدیمتر قرار دارد، مانند کفی که از کنار به دیواری کهنتر متصل میشود
ابوتماملغتنامه دهخداابوتمام . [ اَ ت َم ْ ما ] (اِخ ) اَبوتَم ّ. صحابی انصاریست و حرز ابی تمام بدو منسوب است .
ابوتحییلغتنامه دهخداابوتحیی . [ اَ ت ِ یا ] (اِخ ) صحابیست . و حضرت رسول صلوات اﷲعلیه چشم او را بچشم دجال تشبیه کرده . || نام دو تن تابعیست .
ابوترابلغتنامه دهخداابوتراب . [ اَ ت ُ ] (اِخ ) از متأخرین شعرای ایران ، معاصر شاه عباس اول صفوی . مولد او جوشقان و منشاء وی کاشان و در سال 1026 هَ . ق . درگذشت .
ابوترابلغتنامه دهخداابوتراب . [ اَ ت ُ ] (اِخ ) کنیت امیرالمؤمنین علی علیه السلام است . بوتراب . رجوع به علی بن ابی طالب بن عبدمناف شود.
ولایتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت م] ولایت، قیمومت ابوت، پدری، بابایی کفالت، حضانت امامت، هدایت، حکومت الهی
ابوتماملغتنامه دهخداابوتمام . [ اَ ت َم ْ ما ] (اِخ ) اَبوتَم ّ. صحابی انصاریست و حرز ابی تمام بدو منسوب است .
ابوتاشفین اوللغتنامه دهخداابوتاشفین اول . [ اَ ن ِ اَوْ وَ ] (اِخ ) عبدالرحمن پسر موسی اول . پنجمین پادشاه سلسله ٔ بنی زیان به تلمسان . در بیست وپنج سالگی به سال 718 هَ . ق . پس از قتل پدر امارت یافت و در اول امر همه ٔ کسان خویش را که ممکن بود درتاج و تخت طمع ورزند به
ابوتاشفین دوملغتنامه دهخداابوتاشفین دوم . [ اَ ن ِ دُوْ وُ ] (اِخ ) نهمین از بنی زیان . عبدالرحمن ابوتاشفین بن ابی حمو موسی ثانی . مولد او به سال 772 هَ . ق . در ندرومه . هنگام کودکی در کنف تربیت جد خود بود و در جوانی بدربار تلمسان بسر میبرد. پدر او ولایت عهد خویش بوی
ابوتحییلغتنامه دهخداابوتحیی . [ اَ ت ِ یا ] (اِخ ) صحابیست . و حضرت رسول صلوات اﷲعلیه چشم او را بچشم دجال تشبیه کرده . || نام دو تن تابعیست .
تابوتلغتنامه دهخداتابوت . (ع اِ) صندوق چوبی ، صندوق مرده . (غیاث اللغات ). ظرف صندوق مانند که میت را در آن گذاشته به قبرستان برند. (فرهنگ نظام ). صندوق جنازه و آنچه در تربت میدارند. (آنندراج ). صندوق چوبی برای مرده (از المنجد). صندوق ، اصله تابو سکنت الواد فانقلبت هاء التانیث تاء ولغة الانصار
مهابوتلغتنامه دهخدامهابوت . [ م َ ت َ ] (اِ) به زعم هندیهای قدیم ، طبایع کبار یا عناصر که عبارت بوده است از: آسمان ، باد، آتش ، آب و زمین . (از ماللهند ص 20).
نابوتلغتنامه دهخدانابوت . (اِخ ) در قاموس کتاب مقدس آمده است : نابوت (به معنی میوه ها) مرد اسرائیلی بود از یزرعیل ، که وی را در پهلوی قصر آحاب پادشاه تاکستانی بود پادشاه را رغبت بدان تاکستان افتاده خواست که آن را بخرد و یا اینکه تاکستان بهتری به نابوت داده معاوضه نماید، اما نابوت از این مطلب ا
نخل تابوتلغتنامه دهخدانخل تابوت . [ ن َ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نخل ماتم . آرایشی که بر تابوت مردگان سازند. (ناظم الاطباء). تابوتی که از غره ٔ محرم سازند و آن را نخل تابوت گویند و تابوت روز دهم اگرچه به شکل تابوت است اما ده برابر تابوت و آن نخل است . (آنندراج ). آرایشی که تابوت را کنند چنان