اثقابلغتنامه دهخدااثقاب . [ اِ ] (ع مص ) روشن کردن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). برافروختن آتش : اثقب النّار. (منتهی الارب ).
اثقبدیکشنری عربی به فارسیخليدن , سپوختن , سوراخ کردن (بانيزه وچيز نوک تيزي) , سفتن , فروکردن (نوک خنجر وغيره) , شکافتن , رسوخ کردن , سوراخ , پنچر , سوراخ کردن , پنچر شدن
مثقبلغتنامه دهخدامثقب . [ م ُ ق ِ ] (ع ص ) برافروزنده ٔ آتش . (آنندراج ) (ناظم الاطباء)(از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آن که روشن کندو افروزنده . (ناظم الاطباء). و رجوع به اثقاب شود.
آتش افروختنلغتنامه دهخداآتش افروختن .[ ت َ اَ ت َ ] (مص مرکب ) تسعیر. تأریث . توقید. ایقاد. تسجیر. استیقاد. اشعال . اثقاب . تثقیب . تأریش . ایراء. توریه . تشعیل . الهاب . اضرام . تلهیب . تأجیج . روشن کردن . و رجوع به افروختن شود. || مجازاً، فتنه انگیختن و سبب جنگ و دشمنی شدن :</s