اجتبارلغتنامه دهخدااجتبار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیکو شدن حال کسی . (تاج المصادر) (زوزنی ). درست و نیکو حال شدن . || توانگر گردیدن . || شکسته بستن . (منتهی الارب ). شکسته را دربسته شدن [ شاید: درست شدن ] . (تاج المصادر بیهقی ).
شکستهلغتنامه دهخداشکسته . [ ش ِ ک َ ت َ / ت ِ ] (ن مف / نف ) مکسور و خردشده . (ناظم الاطباء). خرد. (آنندراج ). منکسر. مکسور. کسیر. (منتهی الارب ). نعت مفعولی از شکستن در معنی متعدی آن . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج در توضیح