اجمللغتنامه دهخدااجمل . [ اَ م َ ] (ع ن تف ) جمیل تر. احسن . خوبتر. زیباتر. نیکوتر.- امثال :اجمل من ذی العمامة . (مجمع الأمثال میدانی ).
ازمللغتنامه دهخداازمل . [ اَ م َ ] (ع اِ)آواز. (منتهی الارب ) (مؤید الفضلاء) (برهان ) (جهانگیری ). خروش . آوا. || آواز مختلط. (منتهی الارب ). || آواز جوشن . || آواز نره ٔ ستور. (از منتهی الارب ). ج ، ازامل (مهذب الاسماء)، ازامیل . (منتهی الارب ). || همه . (منتهی الارب ). مجموع . (جهانگیری )
ازمیللغتنامه دهخداازمیل . [ اِ ] (ع اِ) نشگرده . (تفلیسی ) (مهذب الاسماء). نشگرده ٔ کفشگران که بدان چرم تراشند. (منتهی الارب ). و بهندی آنرا ((راپنی )) گویند. (غیاث اللغات ). شفره . شفرةالاسکاف . (قطر المحیط). محذی . ج ، ازامیل . (مهذب الاسماء). || آهن پاره ای که در طرف نیزه کنند برای صید گاو
الغزلغتنامه دهخداالغز. [ اَ غ َ ] (اِخ ) (ابن ...) مردی که نام او سعد یا عروه یا حارث بوده است . در مثل گویند: انکح من ابن الغز، و این مرد در داشتن مال فراوان و بزرگی نره ضرب المثل است . (از مجمع الامثال میدانی ذیل «انکح » و «اجمل ») (از ناظم الاطباء).
واسطالجزیرهلغتنامه دهخداواسطالجزیره . [ س ِ طُل ْ ج َ رَ ] (اِخ ) نام موضعی است مذکور در شعر ذیل از اخطل شاعر عرب :کذبتک عینک ام رایت بواسطغلس الظلام من الرباب خیالا.و نیز:عفا واسط من اهل رضوی فنبتل فمجتمع الحرین فالصبر اجمل .(معجم البلدان ).
ذوالعمامةلغتنامه دهخداذوالعمامة. [ ذُل ْ ع ِ م َ] (اِخ ) لقب سعیدبن العاص بن امیّةُ، قرشی مکنی به ابواحیحة. و او جمالی بکمال و حرمت مقامی تمام داشت وهر جا که وی بود باحترام او هیچکس از قریش عمامه برسر نمی نهاد. و اجمل من ذوالعمامة، از امثال مبتذله ٔعرب است و مراد همین ابواحیحة می باشد. شاعر گوید:<
فذلکةلغتنامه دهخدافذلکة. [ ف َ ل َ ک َ ] (ع مص ) به پایان رسانیدن حساب را وپرداخته و فارع شدن از آن ، مخترعة من قوله اذا اجمل حساب : فذلک کذا و کذا. (از منتهی الارب ). به انجام رسانیدن حساب خود را و پرداختن آن را و فارغ گشتن از آن ، و این فعلی است اختراعی از فرموده ٔ خداوند اذا اجمل حسابه : و
شارةلغتنامه دهخداشارة. [ رَ ] (ع اِ) صورت . ج ، شارات . (مهذب الاسماء) (دهار). || نشان روی . (دهار). || هیئت . || لباس . (دهار) (منتهی الارب ). یقال : فلان حسن الشارة؛ ای حسن الهیئة و اللباس . (دهار). و منه حدیث عاشورا: کانوا یلبسون فیه نسائهم حلیتهم و شارتهم ؛ ای لباسهم الحسن . (منتهی الارب