احتقانلغتنامه دهخدااحتقان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) درد شکم گرفتن از بندآمدن بول . شاشبند شدن . شاشبند. حبس البول . || احتباس مواد در تن . || بازداشتن . || نگاه داشتن . || احتقنت الروضة؛ اشرفت جوانبها علی سرارها. (منتهی الارب ). || حقنه کردن . اماله کردن . تنقیه کردن . || خویشتن حقنه کردن . (زوزنی )
احتقانفرهنگ فارسی عمید۱. بند آمدن بول؛ شاشبند شدن.۲. جمع شدن خون یا مادۀ دیگر در قسمتی از بدن.۳. [قدیمی] حقنه کردن؛ اماله کردن.
قوباءفرهنگ فارسی معین[ ع . ] (اِ.) جوش های جلدی که بر اثر برخی امراض عفونی و به علت اختلالات عروقی عصبی تولید می شود. جوش های قوباء بر اثر فشار انگشت محو و پس از رفع فشار مجدداً هویدا می گردند. علت پیدایش قوباء را بیشتر به علت احتقان عروق جلدی می دانند.
شاشبند شدنلغتنامه دهخداشاشبند شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) بند آمدن بول در مثانه و راه بیرون شدن نیافتن . به بیماریی مبتلا شدن که بول در مثانه بماند و بیرون نتواند آمدن . مبتلا به حبس بول گشتن . اُسر. احتقان . احتباس بول و رجوع به شاشبند شود.
ستهلغتنامه دهخداسته .[ س ِت ْ ت َ / ت ِ ] (از ع ، عدد، ص ، اِ) شش . (غیاث ).- سته ٔ ضروریه ؛ و این سبب ها شش جنس است و هر شش ضرورات است و مردم بی آن نتوانند بودن ، و طبیبان آن را الاسباب الستة العامیه گویند و آن شش ، یکی هواست ،