احتماءلغتنامه دهخدااحتماء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن . خود را از چیز نگه داشتن . خویشتن از چیزی نگاه داشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). از چیز زیان دار پرهیز کردن . خویشتن داری . پرهیز. || پرهیز بیمار از مضرات . رژیم : کسی را که شفا از احتما باید طلبید، او از تناول
اعتماءلغتنامه دهخدااعتماء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) برگزیدن و اختیار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || آهنگ نمودن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
احتماءلغتنامه دهخدااحتماء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن . خود را از چیز نگه داشتن . خویشتن از چیزی نگاه داشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). از چیز زیان دار پرهیز کردن . خویشتن داری . پرهیز. || پرهیز بیمار از مضرات . رژیم : کسی را که شفا از احتما باید طلبید، او از تناول
احتماشلغتنامه دهخدااحتماش . [ اِ ت ِ ](ع مص ) جنگ کردن . (منتهی الارب ). || جنگیدن دو خروس با یکدیگر: احتمش الدیکان . (منتهی الارب ). || برافروختن از خشم . خشم گرفتن . (زوزنی ).
احتماللغتنامه دهخدااحتمال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بار برگرفتن . || از کسی فروبردن . (تاج المصادر). از کسی فروخوردن . تحمل . بردباری . ناملایم از کسی برداشتن : شما حمیت هند و سند را دانسته اید و آنکه در وقت احتمال عار و شدت اضطرار از مرگ نترسند و از هلاک باک ندارند. (ترجمه ٔ
احتمالاتلغتنامه دهخدااحتمالات . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ احتمال .- بأقرب احتمالات ؛ به اقوی احتمال .- بغالب احتمالات ؛همانا.
احتماملغتنامه دهخدااحتمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اندوهگین شدن بشب و بخواب نرفتن از اندوه . بیخواب ماندن . || گرم نشدن چشم و بی خواب ماندن بی آنکه درد باشد.
پرهیزفرهنگ مترادف و متضاد۱. اتقا، اجتناب، احتراز، تجنب، تحرز، حذر، خویشتنداری، دوری، رژیم، کفنفس، گریز، ورع ۲. احتما، امساک، رژیم
ممراضلغتنامه دهخداممراض . [ م ِ ] (ع ص ) آنکه بسیار بیمار می گردد. (ناظم الاطباء). مرد سخت بیمارغنج . (منتهی الارب ). بسیاربیماری . (دهار) (آنندراج ). بیمارغنج . (صراح ). بیمارگن . (مهذب الاسماء). بیمارناک . همیشه بیمار. بیمارژون . آنکه در برابر بیماریها ایستادگی و مقاومت نتواند. (یادداشت مرحو
بارولغتنامه دهخدابارو. (اِ) حصار. (برهان ) (غیاث ) (آنندراج ) (انجمن آرا). دیوار و حصارو آن را باره نیز گویند و این سماع است از خدمت امیرشهاب الدین حکیم کرمانی . (شرفنامه ٔ منیری ) (شعوری ج 1 ورق 188) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام
معهودلغتنامه دهخدامعهود. [ م َ ] (ع ص ) پیمان کرده شده . (غیاث ). هرچیز پیمان کرده شده . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || دیده و شناخته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هرچیز که پیشتر آن را شناخته و دیده باشند. (ناظم الاطباء). معروف .(اقرب الموارد). مرسوم . معمول . متداول :</s
احتماءلغتنامه دهخدااحتماء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پرهیز کردن . خود را از چیز نگه داشتن . خویشتن از چیزی نگاه داشتن . (تاج المصادر) (زوزنی ). از چیز زیان دار پرهیز کردن . خویشتن داری . پرهیز. || پرهیز بیمار از مضرات . رژیم : کسی را که شفا از احتما باید طلبید، او از تناول
احتماشلغتنامه دهخدااحتماش . [ اِ ت ِ ](ع مص ) جنگ کردن . (منتهی الارب ). || جنگیدن دو خروس با یکدیگر: احتمش الدیکان . (منتهی الارب ). || برافروختن از خشم . خشم گرفتن . (زوزنی ).
احتماللغتنامه دهخدااحتمال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بار برگرفتن . || از کسی فروبردن . (تاج المصادر). از کسی فروخوردن . تحمل . بردباری . ناملایم از کسی برداشتن : شما حمیت هند و سند را دانسته اید و آنکه در وقت احتمال عار و شدت اضطرار از مرگ نترسند و از هلاک باک ندارند. (ترجمه ٔ
احتمالاتلغتنامه دهخدااحتمالات . [ اِ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ احتمال .- بأقرب احتمالات ؛ به اقوی احتمال .- بغالب احتمالات ؛همانا.
احتماملغتنامه دهخدااحتمام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) اندوهگین شدن بشب و بخواب نرفتن از اندوه . بیخواب ماندن . || گرم نشدن چشم و بی خواب ماندن بی آنکه درد باشد.